منسوب کردن. (یادداشت مؤلف). بستن به. اسناد: کدو بود چاهی تهی از فروغ به او نسبت نور دادن دروغ. ملاطغرا. در میکده بی پاوسریهاست، سروپا نسبت به خود آنکس که دهد نقص تمام است. واله (از آنندراج)
منسوب کردن. (یادداشت مؤلف). بستن به. اسناد: کدو بود چاهی تهی از فروغ به او نسبت نور دادن دروغ. ملاطغرا. در میکده بی پاوسریهاست، سروپا نسبت به خود آنکس که دهد نقص تمام است. واله (از آنندراج)
متاعی را به مهلت فروختن. جنس را تحویل مشتری دادن و قیمتش به مهلت و در آینده گرفتن. نسیه فروختن. نسیه فروشی: به نسیه مده نقد اگرچند نیز به خرما بود وعده و نقد خار. ناصرخسرو
متاعی را به مهلت فروختن. جنس را تحویل مشتری دادن و قیمتش به مهلت و در آینده گرفتن. نسیه فروختن. نسیه فروشی: به نسیه مده نقد اگرچند نیز به خرما بود وعده و نقد خار. ناصرخسرو
یادداشت کردن. نوشتن: از آبنوس روز و شبم زآن کند دوات تا نسخه می کنم به قلم محضر سخاش. خاقانی. ، استنساخ کردن. رونویس کردن: امیرالمؤمنین فرمود تا آن را نسخه کردند و به خزانۀ کتب فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284) ، سیاهه برداشتن. صورت برداشتن: یاران بسیار داشتی همه دزدان و راهزن، شب و روز راه زدندی و کالا به نزد فضل آوردندی که مهتر ایشان بوده و او میان ایشان قسمت کردی و آنچه خواستی نصیب خودبرداشتی و آن را نسخه کردی. (تذکرهالاولیاء) ، نوشتن طبیب نوع و مقدار دوا و غذای مریض را، تجویز کردن طبیب دوا یا غذائی خاص بیمار را. در تداول گویند: مگر حکیم نسخه کرده است ؟، مگرواجب است ؟ مگر گزیری از آن نیست ؟
یادداشت کردن. نوشتن: از آبنوس روز و شبم زآن کند دوات تا نسخه می کنم به قلم محضر سخاش. خاقانی. ، استنساخ کردن. رونویس کردن: امیرالمؤمنین فرمود تا آن را نسخه کردند و به خزانۀ کتب فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284) ، سیاهه برداشتن. صورت برداشتن: یاران بسیار داشتی همه دزدان و راهزن، شب و روز راه زدندی و کالا به نزد فضل آوردندی که مهتر ایشان بوده و او میان ایشان قسمت کردی و آنچه خواستی نصیب خودبرداشتی و آن را نسخه کردی. (تذکرهالاولیاء) ، نوشتن طبیب نوع و مقدار دوا و غذای مریض را، تجویز کردن طبیب دوا یا غذائی خاص بیمار را. در تداول گویند: مگر حکیم نسخه کرده است ؟، مگرواجب است ؟ مگر گزیری از آن نیست ؟
گنبد گل دادن. مجموعۀ فراهم آمده از چیزی در اختیار کسی گذاردن چنانکه مجموعه ای از گلها یا ریاحین و غیره: یکی دسته دادی کتایون بدوی ازو بستدی دستۀ رنگ و بوی. فردوسی. بدخو جهان ترا ندهد دسته تا تو ز دست او نشوی رسته. ناصرخسرو. ، زنهار و امان و خط امان و فرمان دادن: نیست از من عجب که گستاخم که تو دادی به اولم دسته. رودکی. رجوع به دسته در معنی گستاخ و معنی یار و یاور شود
گنبد گل دادن. مجموعۀ فراهم آمده از چیزی در اختیار کسی گذاردن چنانکه مجموعه ای از گلها یا ریاحین و غیره: یکی دسته دادی کتایون بدوی ازو بستدی دستۀ رنگ و بوی. فردوسی. بدخو جهان ترا ندهد دسته تا تو ز دست او نشوی رسته. ناصرخسرو. ، زنهار و امان و خط امان و فرمان دادن: نیست از من عجب که گستاخم که تو دادی به اولم دسته. رودکی. رجوع به دسته در معنی گستاخ و معنی یار و یاور شود
رو نوشت گرفتن، جنگ ساختن، نمونه گرفتن نسخه بردن ازچیزی. کتاب یا رساله یاشعری جالب توجه ونغزبرای خودیا دیگری نسخه ای نوشتن، چیزی راسرمشق قراردادن و ازآن تقلیدکردن: واگرآن مخدوم که نسخه مکارم ازشمائل اوبرند (ع) : فشکر الدهریقفی بالفراق می گوید
رو نوشت گرفتن، جنگ ساختن، نمونه گرفتن نسخه بردن ازچیزی. کتاب یا رساله یاشعری جالب توجه ونغزبرای خودیا دیگری نسخه ای نوشتن، چیزی راسرمشق قراردادن و ازآن تقلیدکردن: واگرآن مخدوم که نسخه مکارم ازشمائل اوبرند (ع) : فشکر الدهریقفی بالفراق می گوید